سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزانه/ (دوشنبه 83/12/17 ساعت 9:28 عصر)

درود:-)
امروز روزنامه ی همشهری در مورد این نوشته بود که ترقه ی دولتی به فروش خواهد رسید و شهرداری  با همکاری ماموران انتظامی تدارکی اتخاذ کرده اند که از سوی دولت و با حضور مردم جشن های چهارشنبه سوری در میدانهای بزرگ تهران برپا خواهد شد.اولا عرض کنم خدمتتون که من خودم به شخصه از هر چی آتش و چوب کبریت گرفته تا کبریتی و سیگارت و نارنجک و ترقه وحشت دارم.ولی این اقدام خیلی خیلی قابل ستایش هست و جای امیدواری بسیاری   برای سلامت و امنیت مردم باقی خواهد ماند.یکی از جهت انفجار های این مواد که از این به بعد به صورت اصولی برپا خواهد شد و دیگری به علت کاهش دستگیری مردم توسط نیروی انتظامی.مثل این که برای اولین بار  شاهد تقابل و همکاری مردم و دولت خواهیم بود و این جای بسی خرسندیست.البته این نکته فراموش نشود که اگر همه چیز به همین صورت ایده آل که بیان شد پیش رود وگرنه باز هم شاهد تجربه های تلخی خواهیم بود.

دیروز با چند نفر از دوست ها به مغازه ای رفتیم و پنیری خریدیم.بعد از اینکه از مغازه بیرون آمدیم و وقتی که مسافت نسبتا زیادی را پیمودیم نگاهان یک نفر ما را از پشت صدا زد.هنگامی که برگشتیم همان فروشنده ی مغازه را دیدیم.گفت که آیا از مغازه چیز دیگری را بر داشته ایم.ما هم که از سوال او متعجب شده بودیم پاسخ منفی دایدم.ولی اینبار با لحن خیلی خیلی بدتری گفت که من می دونم و اطمینان دارم که چیزی از مغازه ورداشتید.ما هم در حالی که از این تهمت وحشتناک کاملا متحیر بودیم باز به او پاسخ منفی دادیم .کمی هم لحنمان اعتراض آمیز و جدال گونه شد.ولی این آقا بلند و لاغر اندام که صدای نازکی داشت دست از سر کچل ما ور نمی داشت که نمی داشت.من گفتم که تو دیدی ما چیزی ور داشته باشیم ؟ گفت نه.من هم در ادامه گفتم پس از هیچ چیزی که ندیده ای اطمینان نداشته باش.گفت می دونم که شما چیزی ورداشتید.گفتم چی؟گفت تو مغازه خیلی چیز ها هست که بشه از اون  دزدی کرد.ما دیگه واقعا از این تهمت به جوش آمده بودیم ولی به هر حال پس از چند دقیقه جر و بحث تمام شد و  قضیه به پایان رسید.
چند دقیقه بعد یکی از بچه ها به من گفت که من می خواهم از تهمت زدن او شکایت کنم.گفت که به کلانتری می رویم و از او شکایت خواهیم کرد.البته شکایت به این سادگی ها نیست.یکی دیگه هم گفت چند نفر از بچه های دیگر را هم جمع کنیم تا با او دعوا کنیم! ولی به هر حال آخر سر هیچ اتفاقی نیفتاد.من به یککی از بچه ها جریان یکی از حکایت های گلستان را نقل کردم.حکایت سگی پای صحرا نشینی را گزید.جریان از این قرار است که سگی پای یک صحرا نشین را می گزد .وقتی آن صحرا نشین به خانه می رود و جریان را برای فرزندش  تعریف می کند ، پسرش از او می پرسد که چرا تو پای او را با دندان نگرفتی؟ صحرا نشین در پاسخ به فرزندش می گوید چون او سگ است و من آدم.به نظر من به صورت ایده آل در همه ی حالات که تهمت یا دشنامی بر آدم رانده می شود باید از همین طریق به محرک پاسخ داده شود.نظر شما چیست؟البته خیلی مواقع برای من هم چنین اتفاقاتی پیش آمده و من خیلی تند برخورد کرده ام.که اکنون که می اندیشم فکر می کنم نباید این چنین برخورد می کردم.
خوب برای همگی آرزوی موفقیت می کنم.امیدوارم که همیشه شاد باشید .و موفقیت که همانا همان آرامش است را در لحظات زندگیتان تجربه کنید.





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 22 بازدید
    بازدید دیروز: 39
    کل بازدیدها: 240451 بازدید
  • درباره من

  • کمی نوازشم کن
    سیاوش
    به قول یک عزیزی منم یک آدم معمولی که تو همین کره ی خاکی و توی همین ایران زمین سرزمین خشکی ها که مدت هاست چراغ علم و شکوهش خاموش گشته بدنیا آمدم.به هر حال به قول شاعر تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.هنوز خیلی راه مونده که نپیمودم.می خوام در آینده برم سفر.سفری دور که از اینجا کیلومتر ها فاصله داشته باشه.و اونجا بر خودم بیفزایم.اینو که به یکی گفتم گفت آرزو بر جوانان عیب نیست.
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • داستان های من
    می اندیشم پس هستم
    سیاوش قمیشی
    خسرو شکیبایی آلپاچینوی ایران
    تندیس
    همای سعادت
    e-com
    آخرین درد...
    بهارانه
    کلاغ-سایت ادبیات و فلسفه
    این هم از مدیر خان
    روهام
    سیاوشون
    ستاره ی صبح
    سیاورشان
    نوشته بر باد
    وبلاگ آموزشی . خبری پرمحتوا
    انجمن وبلاگ نویسان پارسی بلاگ
    وب سایت سرو
    ترانه ها وجملات عاشقانه
    سایت فرهنگی هنری ادبی سرو
    NooshI [Nooshi va Jojeha]

    شایا
    دلتا
    آرمان
    تندیس تنهایی
    مسافری از هند
    *ابراهیم نبوی*
    *سردبیر خودم*
    زهرا
    *وب نوشت ابطحی*
    بخش فارسی بی بی سی
    زن نوشت
    ترزا
    دست نوشته های یک پشت کنکوری
    گلناز
    بیا بگشای در بگشای دل تنگم
    مسافری از هند
    مسافری از هند
    آبدارچی پارسی بلاگ
    همسفر تنها
    همسفر تنها
    کردستان
    همسفر مهتاب
    *p30download*

    ابرک قله نشین
    خفن سرا
    دلتا
    رهگذر تنهای دهکده
    *سه کشک*
    *ملیحه*
    ذهن سیال
    nazanin studio
    زمزمه های تنهایی
    نقطه ته خط
    الپر
    دنیای کوچک من
    شب مهتابی
    شرتو
    مشتی نور سرد
    آدم و حوا
    کسوف
    ایزد بانو
    اینجا وبلاگ صورتک است.
    چیزی میان دو فریم
    مادر سپید
    مادر سپید
    تابستانه
    بهار
    بیا و برگرد
    سینا
    ستاره صبح
    جمع نوشت
    کامپیوتر
    آموزش و دانلود مصطفی
    میخانه